یادداشت ها

(قرآنی ـ حدیثی ـ فقهی ـ ادبی)

(قرآنی ـ حدیثی ـ فقهی ـ ادبی)

بُعد مُدرِکه و بُعد مُحَرِّکه در نفس

در نفس انسانی (نفس ناطقه یا روح) دو بُعد یا دو قوه وجود دارد که عبارتند از :

الف) بُعد مُدرِکه

متعلَّق یا مُدرَکات این بُعد (یا قوه) ، همه از یک سنخ نیستند و به لحاظ جهات گوناگون قابل تفکیک و تقسیم است.

مفاهیم گزاره هایی مانند :

«اجتماع نقیضین محال است»

«عدل خوب است»

مدرکاتی هستتند که با وجود تفاوتی که با یکدیگر دارند ، از آن جهت که متعلق به نیروی مدرکه می باشند ، یکسانند.

بر اساس آنچه که مشهور است ، برای این بُعد نفسانی ، اصطلاح عقل به معنای اعم آن که شامل عقل نظری و عقل عملی می شود لحاظ شده است. با این حال  آنچه با توجه به هدف مورد نظر در این بحث اهمیت دارد این است که نیروی ادراک کننده این گزاره ها و هر گزاره دیگر ، هیچ گونه انگیزشی در نفس برای ابراز یک رفتار اختیاری ایجاد نمی کند.

ادراک مفهوم «عدل خوب است» هر چه باشد تنها یک ادراک است و به طور مستقیم ، موجدِ هیچ انگیزشی برای پدید آوردن عدل نیست.

ب) بُعد مُحرِِّکه

این بُعد همان قوه استکمالی نفس ناطقه است. این قوه ، انگیزش انسان برای حرکت به سوی کمال خود را شکل می دهد.

روشن است که این بعد یا قوه از بعد یا قوه مدرکه انسان متمایز است. به تعبیر دیگر ، نیروی محرکه روح انسان در عین حالی که به نیروی مدرکه جهت ارائه تصویری از کمال و نفع نیازمند است ، خود از سنخ ادراک نبوده و متمایز از آن است.

خالق انسان به جهت هدفی که از خلقت انسان دارد ، این قوه را به طور ضروری در انسان قرار داده است  ، چرا که در غیر این صورت ، حرکتی از سوی انسان به سوی کمال حقیقی - و حتی کمالهای کاذب و متأثر از غریزه- رخ نمی داد ، هر چند که ادراکاتی از آن امور در قوه مدرکه نقش می بست.

 

                                                                     *******

باید یاد آور شد که دلیل برای وجود دو بعد یا دو نیروی ذکر شده که دو بعد قائم به نفس ناطقه انسانی یا روح به شمار آمده و مجبول فطری آن است- عبارت است از یافت درونی یا همان وجدان.

بر پایه سخنان فوق ، مفهومی همچون «عدل خوب است» یا « فلان کار مصداق کمال است» به عنوان یک ادراک صرف ، به طور مستقیم هیچ انگیزشی در نفس ایجاد نکرده بلکه موضوع ساز برای نیرویی دیگر می شود که همان نیروی محرکه روح است. این نیرو پس از دریافت موضوع برای خود به طور مصداقی- ، در نهاد انسانی چنین انگیزشی ایجاد می کند که :

به سوی آن کمال برو !

این انگیزش به گونه  الزامی از  سوی بُعد کمال جوی نفس شکل می گیرد. مقصود از الزامی بودن این انگیزش این است که نفس ناطقه پس از آن که برای حرکت استکمالی خود ، انجام یک فعل اختیاری را به عنوان مصداقی برای کمال لازم می شمرد و ترخیصی در ترک فعل نمی دهد ، نوعی تحریک و انگیزش درونی نسبت به انجام آن به وجود می آورد. این امر به گونه ای است که در صورت ترک آن کمال از سوی انسان ، نوعی ملامت درونی از سوی همان قوه به وجود می آید.

 

موضوع الزامات نیروی محرکه نفس

در اینجا یک سؤال پر اهمیت می نماید و آن این که :

چه زمانی بُعد محرکه نفس آغاز به انگیزش درونی می کند؟

یا به تعبیر دیگر ، موضوع انگیزش بُعد محرکه نفس چه چیز است؟

روشن است که این موضوع ، همان تصویر و مفهومی است که از سوی قوه مدرکه ارائه می گردد. اما این مفهوم چیست؟

آیا این مفهوم عبارت است از این که یک فعل اختیاری مصداق خوب بودن باشد؟

یا این که مصداق عدل بودن باشد؟ و یا چیزی غیر از آن؟

 

پاسخ سؤال فوق این است که :

اگر قوه مدرکه ، یک فعل را گر چه به گونه غیر مستقیم و با واسطه- مصداقی برای کمال نفس یافت ، در این صورت موضوع انگیزش بُعد محرکه شکل می گیرد.

بنابر این موضوع این انگیزش و البته به طور منحصر- عبارت است از :

« دریافت (ادراک) مصداقیت یک فعل اختیاری برای کمال نفس ناطقه».

در نظام ولاء (نظام مولا و عبد) نیز امر بدین گونه است و موضوعاتی از قبیل شکر منعم ، حق الطاعه یا حق مولویت مولا ، عدل بودن اطاعت مولی ، خوب بودن اطاعت مولا و ... به عنوان حد وسط برای ادراکی که پایه انگیزش و الزام نفسانی می شود ، به شمار نمی آید.

در واقع ، عناوین فوق زمانی موضوع انگیزش می شود که خود مصداق کمال نفس باشد.

 

به عنوان مثال اگر اطاعت مولا و شکر منعمیت او ، مصادف با تباهی و سقوط نفس باشد ، به صرف تحقق موضوع اطاعت مولا و شکر ، الزام نفسانی شکل نمی گیرد. به طور کلی انجام خواسته های مولا اگر به طور مصداقی با کمال عبد همسانی نداشته و متعارض باشد ، هیچگاه موضوع انگیزش و الزام نفسانی در عبد شکل نخواهد گرفت.

 

باید به این نکته نیز توجه داشت که این دو گانگی میان این عناوین و کمال نفس ، تنها در موالی عرفی و غیر حکیم (به گونه ای که اطاعت دستور او -با فرض شمولیت نطاق مولویت او نسبت به آن امر- مصادف با ظلم باشد) قابل تصور است.

 

انجام مطلوبات مولای حقیقی و به طور کلی تقرب هر چه بیشتر به او ، به جهت آن که او کمال مطلق و خالق کمالات است ، مصداق تکامل نفس عبد بوده و همواره مورد الزام نفسانی نیروی استکمالی اوست.

 

انگیزش و الزام نفسانی در نظام ولاء حقیقی

پس از تحریر موضوع انگیزش و الزام نفسانی ، اکنون باید نحوه انگیزش و الزام نفسانی در نظام ولاء حقیقی و ویژگیهای آن را به جهت ارتباط آن با ولایت تشریعی خداوند متعال- مورد توجه قرار داد.

در این زمینه باید اذعان کرد :

نفس انسان پس از یافتن ادراک صحیح از مبدأ و مولای حقیقی و نیز یافتن ادراک که او هستی بخش و کمال مطلق است ، انجام مطلوبات او و به طور کلی تقرب هر چه بیشتر به او را با نیروی مدرکه خود دریافته و آن را مصداق کمال نفسانی خود می یابد. در اینجاست که نسبت به همه افعال اختیاری که تحت این عنوان قرار می گیرد نوعی الزام و انگیزش درونی ایجاد می شود.

 

********

از ویژگی این الزام و انگیزش به طور کلی- این است که پس از یافتن موضوع خود ، هیچگاه مورد نفی ، تقیید و یا هر گونه نفوذ و تغییری قرار نمی گیرد.

در واقع ، این الزام و ملاک آن ، قائم به نفس ناطقه بوده و تحت نفوذ چیزی که در رتبه پسین قرار دارد واقع نشده و از این جهت ملاک ثابتی را داراست.

گر چه بُعد تکوینی مولای حقیقی مقدم بر نفس ناطقه است و در این رتبه می تواند در اصل وجود چنین نیرویی ، هر گونه تصرف و نفوذ داشته باشد ، اما بُعد تشریعی مولای حقیقی نسبت به نفس ناطقه انسانی و اصل وجود نیروی ادراکی (مدرکه) و الزامی (ملزمه یا محرکه) آن متاخر است.     

از سخن فوق چنین نتیجه ای را می توان مترتب ساخت که به عنوان مثال در محیط تشریعی ، ادله شرعی برائت حتی اگر قطعی هم باشد- نمی تواند در معارضه با الزامات نفسانی قرار گیرد. به تعبیر دیگر تصور این که ادله شرعی برائت ، تقیید یا تخصیص یا نفی کننده الزامات نفسانی در مواردی که موضوع خود را یافته است باشد ، امکان پذیر نیست. مگر آن که صدور  این ادله و مصالح عمومی نهفته در آن منجر به تغییر در موضوع الزام نفسانی شود که در این صورت الزام به طور طبیعی وجود نخواهد داشت.

به نظر می رسد ادله شرعی برائت و به طور کلی ادله ای که در آن نوعی ترخیص شرعی لحاظ شده است ، در غالب یا همه موارد ، به منظور مصالح قانونگذاری عمومی و به جهت ملاحظه ظرفیت نوع انسانها تشریع شده و تغییر دهنده موضوع الزام نفسانی می باشد. با این حال اگر در موارد خاصی ،  ظرفیتهایی برای یک انسان از  جهت سیر استکمالی او  وجود داشت ، الزامات نفسانی در درون او موضوع خود را می یابد و  مانعی از سوی ادله ترخیصی متوجه آن نمی شود.

 

********

نکته مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که :

مولای حقیقی در نهان عبد ، روح و ابعاد مدرکه و محرکه آن را قرار داده است تا از این ابزارها برای محقق ساختن هدف از خلقت او (تقرب و عبودیت) بهره جوید. آنچه در این راه نقش اساسی را ایفا می کند همان نیروی محرکه روح یا همان الزامات نفسانی آن است. با این حال این نیرو به طور ضروری نیازمند بهره جویی از  ادراک به عنوان زمینه ساز آن است و فرایند این ادراک نیز از  طریق بعد مدرکه روح انجام می شود.

باید توجه داشت که اساس ادراکی که زمینه ساز ایجاد الزام نفسانی می شود ، فطری است(1) و  این ادراک فطری مؤلفه های تصویر موضوع خود را از ادراکهای فطری دیگر(2) و نیز از  ابزارهای بیرونی (وحی) اخذ می کند.

مولای حقیقی عبد را چنین آفریده و  اراده بر این کرده تا عبد با بهره جویی از ادراک فطری و سپس الزام فطری ، مانع تاثیرگذاری غریزه بر این دو نیرو  شده و  افعال اختیاری مورد الزام نفس ناطقه خود را در خارج تحقق بخشد.

طبیعی است که مولای حقیقی در برابر نحوه برخورد انسان با این دو نیرو و چگونگی اختیار او پس از بروز الزامات نفس ناطقه ، نمی تواند بی تفاوت باشد ، چرا که در این صورت نقض غرض از آفرینش انسان خواهد بود.

بنابر این روشن است که مولا الزامات نفسانی انسان را و نحوه مواجهه او با این الزامات را معیار تکامل و پاداش و جزا برای انسانها قرار داده است. نتیجه این که وحی و بیان تشریعی در نگاه دقیق ، معیار برای این امر به شمار نمی آید ، بلکه نقش آن همانگونه که ذکر شد در این منحصر است که مؤلفه ای برای تصویر موضوع نیروی مدرکه  -البته به گونه ای غیر مستقیم- باشد.

این موضوع در نظام وِلاء عرفی به گونه ای دیگر است.

در این نظام ، معیار برای مؤاخذه و نیز پاداش و جزای مولا ، همان بیان تشریعی مولا است.

همچنین نکته درخور دقتی که در اینجا وجود دارد این است که :

با فرض نبود یا نقصان بیان تشریعی در نظام ولاء عرفی ، وجود الزامات نفس ناطقه در پاره ای از موارد و به دنبال آن بروز نوعی استحقاق سرزنش برای عبد در صورت عدم اتخاذ موضع مناسب ،  تنها به دلیل همسانی آن مورد با مصداقیت برای کمال نفس ناطقه می باشد و نباید آن را مرتبط با نظام ولاء قرار دادی و عرفی دانست. (دقت شود !)

نحوه ادراک ارتباط فعل اختیاری با مولا و تمایز آن با استناد به مولا

در فراز های پیشین آورده شد که انسان به جهت ادراکی که نسبت به مولای حقیقی دارد ، الزاماتی را در درون خود می یابد و آنچه در این الزامات نقش محوریت دارد همان مصداقیت فعل اختیاری با کمال نفس ناطقه است.

در اینجا باید اضافه کرد که در نظام ولاء حقیقی ، امر به گونه ای است که انجام مطلوبات مولا و به طور کلی تقرب هر چه بیشتر به او ، دقیقاً مصداق کمال نفس ناطقه است.

ملاک تقرب به مولای حقیقی که کمال مطلق و آفریننده کمال است ، در محور مطلوبات او که به طور طبیعی در صدور افعال اختیاری می تواند محقق باشد- قرار دارد و استیفای مطلوبات او توسط انسان تا جایی که امکان آن را در وسع خود می بیند ، تقرب او را به مولا به دنبال خواهد داشت.

از این رو الزامات نفس ناطقه در مواجهه انسان با افعال اختیاری ، صورتهای زیر را می تواند داشته باشد :

1.     فعل اختیاری مقطوع المطلوبیة(3)

2.     فعل اختیاری مقطوع المزجوریة(4)

3.     فعل اختیاری مظنون المطلوبیة

4.     فعل اختیاری مظنون المزجوریة

5.     فعل اختیاری محتمل المطلوبیة

6.     فعل اختیاری محتمل المزجوریة

7.     فعل اختیاری که درباره آن هیچ ادراکی نسبت به مطلوبیت یا مزجوریت آن وجود ندارد

 _________________________________

1)  مفهوم این ادراک می تواند در قالب چنین گزاره ای تصور شود : « این فعل اختیاری مصداق کمال نفس است»

2) مفهوم این ادراکها می تواند به عنوان مثال در قالب چنین گزاره هایی تصور شود : « اطاعت مولا مصداق کمال نفس است» ، « شکر منعم مصداق کمال نفس است» و ... . البته باید توجه داشت که در این گونه از ادراکات ، فرایند سنجش و موضوع یابی از سوی قوه مدرکه انسان انجام می شود. به این معنی که اطاعت مولا و شکر منعم تحت شرایطی مصداق کمال نفس است و به طور مطلق نیست. روشن است که این موضوع در مولای حقیقی واجد شرایط است.

3 و 4) روشن است که مقصود ما از مطلوبیت و مزجوریت شامل تمامی مراحل آن به لحاظ شدت و ضعف است.

سید جلال جمالی 1382

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی